ساعت دوازده شب کولر خاموش، چراغها خاموش ، کتری برقی خاموش ، در ورودی برای آخرین بار چک شد که قفل باشد ... مسواک آخر شب و بعد هم چشمها بسته برای خواب .
داشت خوابم می برد که یک عطر قهوه ی ملایم از صورتم عبور کرد و از جا پریدم ، یک دفعه یادم آمد قهوه جوش هنوز توی برق بود و روشن! فراموش کرده بودم خاموش کنم و اگر تا صبح ادامه پیدا می کرد خدا می داند چه اتفاقی می افتاد . شاید هم اتفاقی نمی افتاد و صبح باز هم من متوجه نمی شدم که هنوز روشن مانده و تا عصر که هیچ کس خانه نبود قطعا" اتفاقی می افتاد.
عطر قهوه ای که از کنار صورتم لحظه ای عبور کرد چه بود؟ فاصله ی من تا قهوه جوش داخل آشپزخانه فاصله ی کمی نبود و این عطر فقط برای لحظه ای ماند و رفت .
نشانه ای بود از سوی خداوند! نشانه هایی که همیشه هست و بسیاری از اوقات ما از کنارش به سادگی عبور می کنیم . نمی بینیم ، نمی شنویم و لمس نمی کنیم .
نشانه هایی که خیلی ظریف اند ، گاهی نامحسوس ، گاهی نامربوط ، یک وقتهایی باور نکردنی ... اما خدا گاهی به واسطه ای پیامهایش را می فرستد.
عطر قهوه نمونه ی کوچکی بود از نشانه های زیاد . ماوراء این دنیای خاکی و زمینی و محدود ، دنیائی وجود دارد در ملکوت ، که ما نه قادر به دیدن آن هستیم و نه قادر به شنیدن صداهای آن. فقط یک حس قوی می خواهد برای درک آن . وقتی دلشوره هایت را می سپاری به او و توکل می کنی به او ، آرام آرام همه چیز در مسیر درست پیش خواهد رفت . گاهی مواقع مقدرات را نمی شود کاری کرد، هست و باید اتفاق بیفتد. اما ما باز هم یک راه ارتباطی بین ماست و خالق بزرگ ، راه ارتباطی باید باز باشد . و این راه حتی می تواند مسیر مقدرات را تغییر دهد.
احساس عمیق عاشقانه ام امروز صبح به خداوند و اشکی که از روی گونه ام از عشق غلطید مرا واداشت به نوشتن.
کسانی هستند که با حضور خود و دوست داشتن شان می رسیم به عشق خدا . ممنون برای این بودن ها و آسمانی شدن زندگی زمینی. هر کس هم که دور بود و دور شد و قلبی را شکست و احساسی را لگد مال کرد و لحظاتی بین ما و عطوفت و مهربانی و بخشش هایمان فاصله انداخت ، همان دور بماند که فاصله اش با ما ، ما را به مهربانی هایمان نزدیک تر خواهد کرد .
تو خوب ترین
اتفاق ممکنی
وقتی که اول صبح
در دلم می افتی !
شب هاى سیاه ،مملو از تصویرند
وقتى تب شعر، تا سحر مى گیرند
من با شب و ماه و یاد تو مشغولم
عشاق ،همیشه با جنــــون درگیرند
شب و ماه و یادها گاهی مهم نیست ، مهم کسی است که عاشق است. تا عاشق نباشد عشقی نیست معشوقی هم نیست .
این را من همیشه می دانستم ولی وقتی بیشتر درک کردم که داستان فراتر از بودن کریستین بوبن رو خوندم .
سلام دوست نیک سیرت عزیز
زیبا قلم
زیبابین
زیبا اندیش
تمامی پست ها و دلنوشته هایتان بقدری زیباست که هر خواننده ای رو مسحور می کند
خواندم و لذت بسیار بردم چنان همیشه زیبا و قابل تأمل بود
قلم سبزتان نویسا ، جسم و جانتان بی گزند. دیرزی و همواره شاد
سلام دوست عزیزم
خیلی خیلی ممنونم . این نظر مهربانی و لطف شماست.
"تو اسمم را صدا بزن"
من
جانم های زیادی را
به این دنیا
بدهکارم ...!
بعضی اسمها جون میدن برای صدا زدن ، نه با تارهای صوتی که با تمام تار و پود وجود .
کسانی هستند که با حضور خود و دوست داشتن شان می رسیم به عشق خدا . ممنون برای این بودن ها و آسمانی شدن زندگی زمینی. هر کس هم که دور بود و دور شد و قلبی را شکست و احساسی را لگد مال کرد و لحظاتی بین ما و عطوفت و مهربانی و بخشش هایمان فاصله انداخت ، همان دور بماند که فاصله اش با ما ، ما را به مهربانی هایمان نزدیک تر خواهد کرد .
پرنیان نازنینم
احساسات قشنگت که نگاشته میشه هر چیزی را به زیبایی مصور می کنه در درون قلب یکایک خوانندگان ابن باغ قشنگ!
من می بالم به تو و داشتن دوستی تو
مرسی که هستی و قلب هارو می نوازی
منم می بالم به داشتن تو

به داشتن کسانی که تو زندگیم دوستشون دارم ، چون لایق این دوست داشتن اند ... از بس که خوبند.
مرسی لیلا جانم
مقدر بود که انگار این باغ باشد و ما باشیم و دوستی و مهربانی..
مقدر باشد انشالله این عطر خوب و خوش و جاری و ساری ..
خوب و سلامت باشی همیشه
رفیق روزهای خوبی و خوشی و مهرورزی ..
چه تقدیر زیبایی.
بودن شما و شماها خوب ترین اتفاق ممکن است وقتی که روزهایم را شروع می کنم.
برای مدتی مدید و طولانی این وبلاگ رو ندیده بودم
حال که به ایران برگشتم و پس از کمی وبلاگ گردی، باز شما رو یافتم
چه خوب، چه توانمند و چه " بی قاعده ی منظم" می نویسید دوست وبلاگ نویس
یادم هست که آخرین بار هم در این وبلاگ نظری گذاشتم
اما یادم نیست برای کدام پُست بود اما لحظه ی غالب شدن روح نوشته ی شما بر روح خودم رو یادم هست.
الهی که پاینده باشید
البته از شما می خواهم که بیشتر و زودتر بنویسید
من به قضا و قدر هم میگم که به کمک شما بیایند و بیشتر شما رو درگیر حس خوب نوشتن کنن
پویا: نماینده یونیسف در امور رسیدگی به کودکان و بانوان آسیب دیده از انفجارات میادین مین و مهمات عمل نکرده
سلام
کاملا" شما رو یادمه دوست عزیز. پستی گذاشته بودم که تصویری داشت که گلهای شقایق کنار یک عدد پوتین در منطقه ی جنگی ... یه همچین چیزی بود و شما کامنت گذاشته بودید.
چقدر کاری که می کنید انسانی و ارزشمنده . خداوند به شما عمر طولانی و سلامتی بده .
و ممنونم از محبت شما
قلم را به دست هرآن کس که دهی تو را زیبا مینوسد
انگار ترنم بارانهای بهار
در سبز ترین بیشه های وجود
جنسی اَز مخمل یا ابریشم
یا اَز همین دست
پیوسته در دورهای نزدیک
از همین دنیا
اَما اِنگارنه اَز خاکی
مانده اَم
عاجز ز وصف
نگارش تو را به قلم
اَمین نگرشهای پاک
وا میگذارم
او خود مینویسد
و من میخوانم:
)فرشته ای در لباس مبدل انسان(
و من تو را زیبا میخوانم....
سلام دوست عزیزم
ممنونم برای متن های همیشه زیبایت.
سلام
پرنیان مهربوووون
همیشه اینجا یکی از قشنگ ترین جاهاییه که با ذوق میام
مرسی که هنوز هستین
و چقدر تعبیرتون حتی از ملایمت قهوه هم زیباست
تا چشم میندازه پره از نشانه های خدا
نسیم های خدا
حس حضور خدا
و خدا و خدا خدا ...
سلام فریناز عزیزم
ممنونم از محبت و لطفت . منم ممنونم که هنوز هستی
سلام
پدر حواسپرتی بسوزه
سلام
والاه
سلام
بسیار عالی نوشتید مثل همیشه اثرگذار ...
پاینده باشید دوست عزیزم
سلام

ممنونم . سلامت باشید
زنده باشی ودلت شاد وغزلخوان باشد
همچو گلچهره به باغی خوش وخندان باشد
هرچه خواهی زخدا به توآن را بدهد
همه خوبی وصفا سهم پرنیان جان باشد
تقدیم به دوست خوب وعزیزم.
خندان باشید و مانا در پناه خداوند خوبی ها
سلام دوست عزیز ومهربان
ممنونم بابت همه ی خوبی هات
سلام من اتفاقی وبلاگ شمارا دیدم . جملاتی که نوشتید خاطرات 35 سال قبل مرا زنده کرد . آخه شما اشکمو درآوردید
سلام
نمی دونم باید خوشحال باشم یا ناراحت. امیدوارم اذیتتان نکرده باشه این نوشته ها .