سلام من نشستم بروی می بخری برگردی ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
لحظه هایت شاد
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی یک آسمان پرندگیام دادی و مرا در تنگنای «از تو پریدن» گذاشتی وقتی که آب و دانه برایم نریختی وقتی کلید در قفس من گذاشتی
سلام بعضی از اشعار آقای مهدی فرجی خیلی قشنگه ،از جمله همین که نوشتی .
سلام من همچنان نمی توانم برایتان کامنت بذارم پس فعلا این شعر تقدیم شما
خورشیدِ پشتِ پنجرهی پلکهای من من خستهام! طلوع کن امشب برای من میریزم آنچه هست برایم به پای تو حالا بریز هستی خود را به پای من وقتی تو دلخوشی، همهی شهر دلخوشند خوش باش هم به جای خودت هم به جای من تو انعکاسِ من شدهای کوهها هنوز تکرار میکنند تو را در صدای من آهستهتر! که عشق تو جُرم است، هیچکس در شهر نیست باخبر از ماجرای من شاید که ای غریبه تو همزاد با منی من... تو... چهقدر مثل تو هستم! خدای من!!
سلام
من هم کپی می کنم و می ذارم سرجایی که باید باشه.
و در پاسخ این شعر زیبائی که نوشتی ، متن زیر از مصطفی مستور را می نویسم:
کاش یک تکه سنگ بودم .. یک تکه چوب ، مشتی خاک ، کاش یک سپور بودم ، یک نانوا ، یک خیاط ، دستفروش ، دوره گرد ، پزشک ، وزیر ، یک واکسی کنارِ خیابان کاش کسی بودم که تو را نمی شناخت ، کاش دلم از سنگ بود .. کاش اصلا دل نداشتم ، کاش اصلا نبودم ، کاش نبودی .. کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد .. آخ مهتاب ! کاش یکی از آجرهای خانه ات بودم یا یک مشت خاک باغچه ات .. کاش دستگیره اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی کاش چادرت بودم ، نه .. کاش دستهایت بودم کاش چشمهایت بودم ، کاش دلت بودم نه .. کاش ریه هایت بودم تا نفس هایت را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری کاش من تو بودم .. کاش تومن بودی .. کاش ما یکی بودیم .. یک نفر دوتایی ...
من هم از مهر و محبتتان و نیز نوشته های دلنشین و زیبایتان سپاسگزارم .میهمان اندیشه و نگاه آرامتان بودن سعادتی ست این ناآرام را... بدان امید که گلشن عمرتان پیوسته سبز و حضور روحانی تان مایه مسرت دوستان باشد
امیدوارم حال ِ شما خوب باشد آن آرامش ِ بی زوال را برای شما آرزو می کنم ---
درست است از روزی که در تقویم به حافظ اختصاص داده شده مدت قابل ِ توجهی گذشته است، با این حال بعید است اینجا کسی در ذوق ِ ما بزند :) خلاصه ی یک غزل را با تبریک به فتح ِ باغ تقدیم می کنم غزلی که سخنان ارزشمندی در آن موج می زند:
فکر ِ بلبل همه آن است که گل شد یارش گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند خواجه آن است که باشد غم ِ خدمتگارش ... بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش ... صحبت ِ عافیتت گر خوش افتاد ای دل جانب ِ عشق عزیز است فرو مگذارش ... دل ِ حافظ که به دیدار ِ تو خوگر شده بود ناز پرورد ِ وصال است مجو آزارش ---
امیدوارم صاحب ِ قدرت باشید و بمانید...
سلام چقدر خوب که اومدین. من می خونمتون و همیشه یک عالم حرف دارم برای نوشته هاتون ...
یه وقتهایی یه حس هایی اونقدر عمیق و عجیب و نابند نمی شه نامی براشون گذاشت. نمی شه تعریفشون کرد، از عظمت و بزرگیشون شاید کم بشه . گاهی وقتها از قلب آدم قطره قطره عشق می چکه .
سلاملیکم! و سلام بر همه ی دوستان خصوص گنجشکماهی عزیز و کم پیداتر از ما! راستی الان چشمم خورد به تصویر درباره ی من! چپ دستی شما؟!!! و شعر زیر فتح باغ به چمنزار بیا .... . . در ضمن: دل تنگی در پاییز و خصوصا در آبان ممنوع!!!!
سلام یادم می یاد که این شعر را برای پستی نوشته بودم یک بار .
آفرین به شما چقدر باهوش و چقدر با دقت !! از کجا متوجه شدین؟
درون چشم هایت قدر ده پاییز، «آن» داری همان «آن»ی که حافظ گفت، بانو، از همان داری چگونه چشم هایت را برایت شرح باید داد چگونه ذکر باید کرد که آتشفشان داری؟ نمی دانم چرا اما تو تا از دور می آیی «هوا»یی می شوم گویی که با خود آسمان داری درون چشم ها، ترفندهای نو، جداگانه برای شاعران، فرزانگان، دیوانگان داری من و تو، گوشه ای خلوت...گمانم خواب می بینم گره از روسری... بانو ، گمانم قصد جان داری چه باید کرد با این عکس، با این منبع الهام؟ به قدرِ هفت قرنِ شاعری مضمون در آن داری
وحید خضاب
چقدر شعر قشنگی بود
یه جایی خوندم نوشته بود: حیف زن است اگر تا به حال برایش شعری سروده نشده باشد.
حالا اگه یک زن کسی براش شعر نگفته باشند باید چیکار کنه خوب؟
باید تو را همیشه به دقت نگاه کرد یعنی نه سرسری، سر فرصت نگاه کرد خاتون! بگو که حضرت خالق خودش تو را وقتی که آفرید چه مدت نگاه کرد هر دو مخدرند که بیچاره می کنند باید به چشم هات به ندرت نگاه کرد هر کس نظاره کرد تو را دلسپرده شد فرقی نمی کند به چه نیت نگاه کرد عارف اگر برای تقرب به ذات حق زاهد اگر برای ملامت نگاه کرد تو بی گمان مقدسی و کور می شود هر کس تو را به قصد خیانت نگاه کرد
شعراز : مسلم محبی
چه می کنند این چشمها !!!
و گاهی وقتها که رد و بدل کردن احساسات محدود می شود فقط به چیدن کلمات کنار هم ، چقدر رابطه می لنگد! چشمها قدرت عجیبی دارند در گفتن حرفهای قشنگ
کجاست چشمانت تا غرق شوم در آن جذبه ، در آن گرما و در آن درخشش آسمانیش؟!
تو مهربانتر از آنی که فکر می کردم درست مثل همانی که فکر می کردم شبیه ... ساده بگویم کسی شبیهت نیست هنوز هم تو چنانی که فکر می کردم تو جان شعر منی و جهان چشمانم مباد بی تو جهانی که فکر می کردم تمام دلخوشی لحظه های من از توست تو آن آن زمانی که فکر می کردم درست مثل همانی که در پی ات بودم درست مثل همانی که فکر می کردم
از : مریم سقلاطونی
از شما خیلی تشکر می کنم یاد خود را از شما پر می کنم
مرسی . هم برای شعر هم برای اون جمله ی آخر . خدا کنه لیاقتش رو داشته باشم.
"گل به پیش گل فرستادن کمال عاشقی است " چون که "پرنیان جان" بسیار فرد لایقی است بنده از احسان تو گشته ام کیفور و مست ای خدا عزت بده در عمر او تا زنده هست
تو خود عشقی...
آهنگ خوشگلشو...
دلتنگ نباشه پرنیان ناز من
من هستما
مرسی عزیزم ...
عاشق این لبهای این آیکونم
ژل زده
ترزیق چربی ؟
نمی دونم .. فکر کنم.. باید بپرسم.. مگه اشکال داره خب؟چشه؟
خوشگل نیست
خوشگله.. نگاش کن ....>
.
.
.
نه والا! چشم نخوره این طراح وب بلاگ اسکای
بونژو مادام
دو پیانتو ژاغسو ده مونمو
لوغوسویسسی لونوم غاته ... مونمو سه شره فوته له اوزه ته دو ره ویته وطه دانت ژوسه ویره ... انشاء الله مونمو
نه بابا ...

هنرها رو یکی یکی رو میکنی ایرج میرزا
خوب من که نفهمیدم چی گفتی . البته اون انشاالله مونمو معرکه بود.
سلام
من نشستم بروی می بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
لحظه هایت شاد
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی
یک آسمان پرندگیام دادی و مرا
در تنگنای «از تو پریدن» گذاشتی
وقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی
سلام
بعضی از اشعار آقای مهدی فرجی خیلی قشنگه ،از جمله همین که نوشتی .
سلام
من همچنان نمی توانم برایتان کامنت بذارم پس فعلا این شعر تقدیم شما
خورشیدِ پشتِ پنجرهی پلکهای من
من خستهام! طلوع کن امشب برای من
میریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دلخوشی، همهی شهر دلخوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاسِ من شدهای کوهها هنوز
تکرار میکنند تو را در صدای من
آهستهتر! که عشق تو جُرم است، هیچکس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من... تو... چهقدر مثل تو هستم! خدای من!!
سلام
من هم کپی می کنم و می ذارم سرجایی که باید باشه.
و
در پاسخ این شعر زیبائی که نوشتی ، متن زیر از مصطفی مستور را می نویسم:
کاش یک تکه سنگ بودم ..
یک تکه چوب ،
مشتی خاک ،
کاش یک سپور بودم ،
یک نانوا ،
یک خیاط ،
دستفروش ،
دوره گرد ،
پزشک ،
وزیر ،
یک واکسی کنارِ خیابان
کاش کسی بودم که تو را نمی شناخت ،
کاش دلم از سنگ بود ..
کاش اصلا دل نداشتم ،
کاش اصلا نبودم ، کاش نبودی ..
کاش می شد همه چیز را با تخته پاک کن پاک کرد ..
آخ مهتاب !
کاش یکی از آجرهای خانه ات بودم
یا یک مشت خاک باغچه ات ..
کاش دستگیره اتاقت بودم تا روزی هزار بار مرا لمس کنی
کاش چادرت بودم ، نه .. کاش دستهایت بودم
کاش چشمهایت بودم ، کاش دلت بودم
نه .. کاش ریه هایت بودم
تا نفس هایت را در من فرو ببری و از من بیرون بیاوری
کاش من تو بودم ..
کاش تومن بودی ..
کاش ما یکی بودیم ..
یک نفر دوتایی ...
مبارک باشه ... پاییز ... نیمه شب ... سکوت ... باران ... سخن عشق... به به
خدا زیادش کنه
هاستا لاویستا
الهی آمین ...
وقتی که بارون میگیره هق هق من جون میگیره ...
هاستا لاویستا
عرض ادب و احترام دارم به پیشگاه دلارام تان
بسیار دل نشین خواندمتان
الهی که نورامید درلحظه لحظه هایتان
جاری باشد وقلب مهربانتان سرشاراز ارامشی لطیف
شاد باشید وبرقرار درپناه یگانه ی روزگار
سلام
ممنونم از لطف و محبت همیشگی و بی پایان شما.
برای آرزوها و دعاهای قشنگ شما بسیار ممنون و سپاسگزارم.
من هم از مهر و محبتتان و نیز نوشته های دلنشین و زیبایتان سپاسگزارم .میهمان اندیشه و نگاه آرامتان بودن سعادتی ست این ناآرام را...
بدان امید که گلشن عمرتان پیوسته سبز و حضور روحانی تان مایه مسرت دوستان باشد
ممنونم . امیدوارم همینطور باشه که شما نوشتید.
خیلی خیلی ممنونم
mon amour

le soir tombe quon voit flotte des petales de roses
قشنگه
سلام
خوبید؟
مثل همیشه زیبا نوشتید . نمیدونم از کی وبلاگتون موسیقی داره اما من تازه شنیدمش !
قشنگ میخونه
سلام دوست عزیزم
تازه گذاشتم این موزیک را. فکر می کردم همه یا خاطره دارن با این ترانه و یا دوستش دارن
و ممنونم
طبیب ِ عشق مسیحا دم است و مشفق ...
---
امیدوارم حال ِ شما خوب باشد
آن آرامش ِ بی زوال را برای شما آرزو می کنم
---
درست است از روزی که در تقویم به حافظ اختصاص داده شده مدت قابل ِ توجهی گذشته است، با این حال بعید است اینجا کسی در ذوق ِ ما بزند :)
خلاصه ی یک غزل را با تبریک به فتح ِ باغ تقدیم می کنم غزلی که سخنان ارزشمندی در آن موج می زند:
فکر ِ بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم ِ خدمتگارش
...
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
...
صحبت ِ عافیتت گر خوش افتاد ای دل
جانب ِ عشق عزیز است فرو مگذارش
...
دل ِ حافظ که به دیدار ِ تو خوگر شده بود
ناز پرورد ِ وصال است مجو آزارش
---
امیدوارم صاحب ِ قدرت باشید و بمانید...
سلام
چقدر خوب که اومدین. من می خونمتون و همیشه یک عالم حرف دارم برای نوشته هاتون ...
یه وقتهایی یه حس هایی اونقدر عمیق و عجیب و نابند نمی شه نامی براشون گذاشت. نمی شه تعریفشون کرد، از عظمت و بزرگیشون شاید کم بشه . گاهی وقتها از قلب آدم قطره قطره عشق می چکه .
ممنون برای غزل زیبای حافظ .
حالم رو خوب تر کرد.
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش ...
باز هم ممنون .
سلام عزیزم ..روزگارت خوش ....
سلام رها جون.
ممنونم ، برای تو هم همینطور
فراموش کن
مسلسل را
مرگ را
و به ماجرای زنبوری بیاندیش
که در میانه ی میدان مین
به جستجوی شاخه ی گلی ست ..
.
.
سلاملیکم!
و سلام بر همه ی دوستان خصوص گنجشکماهی عزیز و کم پیداتر از ما!
راستی الان چشمم خورد به تصویر درباره ی من!
چپ دستی شما؟!!!
و
شعر زیر فتح باغ
به چمنزار بیا ....
.
.
در ضمن:
دل تنگی در پاییز و خصوصا در آبان ممنوع!!!!
سلام
یادم می یاد که این شعر را برای پستی نوشته بودم یک بار .
آفرین به شما چقدر باهوش و چقدر با دقت !! از کجا متوجه شدین؟
تولدتان پیشاپیش یک عالم مبارک.
قابل توجه گنجشکماهی عزیز
درون چشم هایت قدر ده پاییز، «آن» داری
همان «آن»ی که حافظ گفت، بانو، از همان داری
چگونه چشم هایت را برایت شرح باید داد
چگونه ذکر باید کرد که آتشفشان داری؟
نمی دانم چرا اما تو تا از دور می آیی
«هوا»یی می شوم گویی که با خود آسمان داری
درون چشم ها، ترفندهای نو، جداگانه
برای شاعران، فرزانگان، دیوانگان داری
من و تو، گوشه ای خلوت...گمانم خواب می بینم
گره از روسری... بانو ، گمانم قصد جان داری
چه باید کرد با این عکس، با این منبع الهام؟
به قدرِ هفت قرنِ شاعری مضمون در آن داری
وحید خضاب
چقدر شعر قشنگی بود


یه جایی خوندم نوشته بود: حیف زن است اگر تا به حال برایش شعری سروده نشده باشد.
حالا اگه یک زن کسی براش شعر نگفته باشند باید چیکار کنه خوب؟
باید تو را همیشه به دقت نگاه کرد
یعنی نه سرسری، سر فرصت نگاه کرد
خاتون! بگو که حضرت خالق خودش تو را
وقتی که آفرید چه مدت نگاه کرد
هر دو مخدرند که بیچاره می کنند
باید به چشم هات به ندرت نگاه کرد
هر کس نظاره کرد تو را دلسپرده شد
فرقی نمی کند به چه نیت نگاه کرد
عارف اگر برای تقرب به ذات حق
زاهد اگر برای ملامت نگاه کرد
تو بی گمان مقدسی و کور می شود
هر کس تو را به قصد خیانت نگاه کرد
شعراز : مسلم محبی
چه می کنند این چشمها !!!
و گاهی وقتها که رد و بدل کردن احساسات محدود می شود فقط به چیدن کلمات کنار هم ، چقدر رابطه می لنگد! چشمها قدرت عجیبی دارند در گفتن حرفهای قشنگ
کجاست چشمانت تا غرق شوم در آن جذبه ، در آن گرما و در آن درخشش آسمانیش؟!
از کجا متوجه شدم؟!!!

خب معلومه!
بس که ما باهوش و با دقت می باشیم خب!!!!
.
.
راجع به تولد هم خیلی ممنون ولی بی مایه فتیره!!!
گفته باشیم!!
البته ... البته !! شما می دونستین




مگه نه؟
شما شیرینی رو فراهم کنید مایه هم سرجاشه . البته به جای شیرینی از اون آجیل های خوشمزه تبریزی هم باشه قبوله ها
از اونا که توش بادام کاغذی داره و بادام هندی هاش خیلی خوشمزه اند و تخمه کدوهاش هم همینطور
تو مهربانتر از آنی که فکر می کردم
درست مثل همانی که فکر می کردم
شبیه ... ساده بگویم کسی شبیهت نیست
هنوز هم تو چنانی که فکر می کردم
تو جان شعر منی و جهان چشمانم
مباد بی تو جهانی که فکر می کردم
تمام دلخوشی لحظه های من از توست
تو آن آن زمانی که فکر می کردم
درست مثل همانی که در پی ات بودم
درست مثل همانی که فکر می کردم
از : مریم سقلاطونی
از شما خیلی تشکر می کنم
یاد خود را از شما پر می کنم
مرسی . هم برای شعر هم برای اون جمله ی آخر . خدا کنه لیاقتش رو داشته باشم.
"گل به پیش گل فرستادن کمال عاشقی است "
چون که "پرنیان جان" بسیار فرد لایقی است
بنده از احسان تو گشته ام کیفور و مست
ای خدا عزت بده در عمر او تا زنده هست
آخی ... مرسی . دچار خودشیفتگی شدم




کجایی ایرج میرزا خان؟
آجیل؟!!!
کو؟!!
کوووجا؟!!!
ما که ندیدیم..
عجب !!!!

فرینوش جان قطعا نشونتون می ده
تا اونجایی که یادمه اگه اشتباه نکرده باشم تواضع توی خیابان ولیعصر تبریز بود