با توام
ای لنگر تسکین
ای تکانهای دل
ای آرامش ساحل
با توام
ای نور ، ای منشور ، ای تمام طیف های آفتابی ، ای کبود ارغوانی
ای بنفشابی
با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین
با توا م
ای غم
غم مبهم
ای نمی دانم
هر چه هستی باش!
اما کاش ...
نه ، جز اینم آرزوئی نیست :
هر چه هستی باش
اما باش .
همین ... آهان! ... و
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب
محمد علی بهمنی و شعر بالا را یادم نیست از کیست .
پ ن : Jacques Brel - Ne Me Quitte Pas
Edith Piaff - Ne Me Quitte Pas رو گوش کنید.
لیریک فارسی ترانه را مهر باران گرامی در کامنتها گذاشته اند.
فقط باش..
فقط باش عزیز دلم باشه
فقط باش ...
.
" با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین
سلام خانم پرنیان ، تعبیر زیبایی ست وشعری زیباتر از هرتعبیر.با بهترین آروزها برای شما
سلام احسان عزیز
ممنونم و خوشحال دوست داشتید .
سلام
ای کاش این بودیم " هر چه هستی باش " و نه این " آیا هر چه می نماییم، هستیم؟ "
سلام
بله گاهی وقتها دوست داریم به بعضی از آدمها بگیم : هر چه هستی باش و نه این ...
مرسی
سلام پرنیان عزیز
حال شما؟
خوبید؟
عکس زیبا و مطلب زیبایی انتخاب کردین
دستتون درد نکنه
امیدوارم این دفعه دیگه اول شده باشم
گرچه فکر نمی کنم اینطور باشه
مارو چه به چلوکباب خوردن
موفق و شاد و سلامت باشید
سلام آذرخش عزیز
ممنونم . امیدوارم شما هم خوب باشید .
نشدی
حیف شد ...
مرسی از لطفت من هم متقابلا همین آرزو رو دارم برات
سلام... این شعر قیصر امین پور رو خیلی دوست داشتم و دارم... ممنون این انتخاب زیبا و دلنشین...
سلام
ممنون از اینکه شاعرش رو گفتید.
خوشحالم دوست داشتید.
بازم سلام

دیدی باز اول نشدم
از اولش هم میدونستم
اشکال نداره
دفعه دیگه
مجبورم بجای چلوکباب، تیلیت نوشابه بخورم
سلااااااام
به نظر من نخور!
چون دوستت می دارم،
مجبور نیستی آنگونه که در روز آشنایی مان بودی،
باقی بمانی!
چون دوستت می دارم،
مجبور نیستی خود را محدود کنی
به تصویری که از تو زنده مانده در من!
چون دوستت می دارم،
می توانی در خود ببالی
چیزهای جدیدی کشف کنی در وجودت!
می توانی دگرگون شده،بشکفیُ تازه شوی!
چون دوستت می دارم،
می توانی ان چه هستی باقی بمانی
آن چه نیستی شوی!
مارگوت بیکل
پرنیان من می خواستم این شعر را که خیلی دوستش دارم تو وبلاگم بگذارم ولی با خواندن این پستت تقدیمش می کنم به تو عزیزم.
چون دوستت می دارم ، می خواهم همینی که هستی باشی.
چون دوستت می دارم ، هر چه باشی دوستت خواهم داشت.
...
فقط باش!
مرسی نازنینم که پستت رو اختصاص دادی به کامنتی برای من .
بنشین، مرو، حکایت وقت دگر مگوی
شاید نماند فرصت دیدار دیگری
آخر، تو نیز با منت از عشق گفتگوست
غیر از ملال و رنج از این در چه می بری؟
بنشین، مرو، صفای تمنای من ببین
امشب، چراغ عشق در این خانه روشن است
جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز
بنشین، مرو، مرو که نه هنگام رفتن است!...
باز که فراموش کردی اسمت رو بنویسی ؟!
یاد ترانه ترکم مکن از ژاک برل ، آواز خوان بی همتای فرانسوی زبان... افتادم..
گفتم همین جا تقدیمش کنم به شما و همه دوستاران شما و وبلاگ گرانقدرتان:
ترکم مکن : « ne me quitte pas »
ترکم مکن!
باید از یاد برد.
هر چه را ، میتوان از یاد برد.
هر آنچه را که چه زود از ما فرار کرده است.
زمان را باید از یاد برد.
سوء تفاهم را همچنان.
زمان از دست رفته را هم.
مگر چگونه میتوان از یاد برد ؟
این همه ساعاتی را،
که با "چون و چرا"،
خفه میکرد قلب ساده و خوش اقبال ما را.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
من برای تو،
مروارید های بارانی را،
از دیاران بی باران،
هدیه خواهم آورد.
من زمین را،
حتی پس از مرگم نیز،
حفر خواهم کرد،
تا جسم ترا،
با نور و با طلا،
بپوشانند.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
من برای تو،
قلمروی آباد خواهم کرد،
که پادشاه اش،
تنها عشق باشد.
که قانونش،
تنها عشق باشد.
و تو، تنها شهبانویش باشی.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
من برای تو،
واژه ها و سخن های
ناگفته و نا شنیده را
ایجاد خواهم کرد،
که تو تنها رمز گشایش باشی.
من برای تو،
حکایت آن دو عاشقی را خواهم کرد،
که قلب هایشان را بار بار در سوز و گداز
دیده اند.
من برای تو قصۀ آن پادشاهی را خواهم کرد،
که موفق به دیدارت نشد،
و حسرت دیدنت را،
با خود دفن نمود.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
آتشفشان های کهنه و پیررا،
که مرده و خاموش فکر کرده بودیم،
بار ها دیده ایم،
که دوباره آتش زا گشته اند.
ومیگویند :
که زمین های سوخته و گداخته شده،
بارور تر اند، تا
زمین های تر شده با باران ثوری.
و هنگام فرا رسیدن شب،
سرخی و سیاهی را باید بهم آمیخت،
تا آسمان شعله ورشود و بدرخشد.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
ترکم مکن!
بعد از این دیگر گریه نخواهم کرد.
بعد از این سخن بزبان نخواهم راند.
بعد از این خودم را پنهان خواهم کرد،
برای تماشای تو،.
هنگامی که میرقصی.
هنگامی که لبخند میزنی.
برای شنیدن تو،
هنگامی که آواز میخوانی.
هنگامی که میخندی.
مرا بگذار که سایۀ سایه ات شوم.
مرا بگذار که سایۀ دستانت شوم.
مرا بگذار که سایۀ سگ ات شوم.
ترکم مکن!
ترکم مکن!
بعد از این دیگر گریه نخواهم کرد ...
مرا بگذار که سایه ی دستانت شوم.
خیلی قشنگه ... مرسی
درود بر پرنیان
زیبا بود ...باز یاد سهراب ..
هرکجا هستم باشم آسمان مال من است.
پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است.
تصویر حس جالبی داشت...
سلام فرزان عزیز
ممنونم برای این شعر زیبای سهراب ... به هزاران بار خواندنش می ارزد.
خوشحالم برای این حس جالب.
پیری و دردسر عزیزم. آلزایمرم باز عود کرده.
مهم این که تو با همه ی بی دقتیام می فهمی منم.
پیری ؟!
چه حرفا! مگه خانم ها پیر می شن؟
ماهی به آب گفت: تو نمیتونی اشکای منو ببینی, چون من توی آبم... آب جواب داد اما من میتونم اشکای تو رو احساس کنم چون تو توی قلب منی

سلام پرنیان عزیز
مهم همون بودن و باقی موندنشه. با تمام اثراتش
ممنون
خیلی قشنگ بود... نشنیده بودم تا حالا. برای من خیلی حرفها داشت.
مرسی ارکید عزیزم
سلام و درود.اشعار نابی را به نمایش می گذارید ها؟ دست مریزاد.مرحبا
سلام بر قندک عزیز
ممنونم . خوشحالم خوشتان آمده.
حالا حسن انتخاب تصاویر بماند!
لطف دارید . مکش مرگ ما شده
فقط باش..........
کوه باش صخره هایت می شوم
اشک باش دیدگانت می شوم
رود باش چشمه سارت می شوم
دوست باش دوست دارت می شوم
به به! ببین کی اینجاست.
جیم فنگ شدین سرکار امروز؟!
همین که پناه ِ واژه هایم شده ای...
همین که سایه ات هست...
همین که کلماتم از بی "تو"یی
یتیم نشده اند...
کافیست برای یک عمر آرامش ؛
فقط باش! برای من... برای زندگی... فقط باش! ...
مرسی آفتاب جون ...
کلماتی که از بی «تو» ئی یتیم نشدند.
فکر کردم به جملاتی که فاعلش «او» می شود. یعنی «تو» ئی که دور شده ! خنده ات نگیره یه وقت از این استدلالهای پیچیده ی من ؟!
همینجوری یهو خودش اومد تو ذهنم (این معادله ی پیچیده) !!!
سلام عزیز دلم .. با اجازه بزرگترا (( بله ))

.
.
.
جیم چه جیمی شدم ... فقط لو ندی منو عزیزم
سلام
معلومه که نمی دم
ضمنا شیرینی فراموش نشود
فعل فعلا فعلو
درست شد ؟!
از باب تفعیل هم بلدم .. صرف کنم پرنیان جان ؟
نه ... بی خیال !
شیرینی ؟!!!!!!!!!!!!!
بابت چی ؟
بابت «بله» دیگه !
..
طناب رو ول کن بابا جون...
e _____________ ! خیلی خوووووووب !
نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!
من یه چیز دیگه گفتم ..
ای بابا !
اصلا دیگه نمی گم بله .. می گن نه خوبه ؟
(آیکون نیشخند بلاگفا) !
نه خوب نیست. بگو چشم!
چشمممممممممممممممم
آفرین
صلح آخر به از جنگ اول است!!!
چی گفتم!
این یکی آسون تر بود از اون جملاتی که فاعلش «او» می شود...
در ضمن کی جرات داره رو حرف پرنیان خانوم حرف بزنه ..
واویلا !!
ترسیدم از این آیکون
جدی؟!
نترس همش الکیه
نترس همش الکیه!!!
بلد نیست ایشون اصلن..
من میدونم!!!
بیا بفرما! این هم شاهد (ببخشید یعنی ایشون هم ) !
سلام پرنیان جان !
ببخشید باشه رعایت می کنم !
این دو تا شعر را اتفاقا خیلی دوست دارم !
سلام مریم جون
ممنونم
من و ترس ؟!!
اونم از پرنیان عزیز
استغفرالله !!
در ضمن جناب باران سلام عرض شد .
قابل توجه باران عزیز !
عکس هم قشنگه!!!
آهنگ تون هم بیشتر تر!!!
به آفتاب هم سلامی میکنیم
سلاملیکم ...
احوال دوست مهندس من چطوره بانو؟!!
پس کو شیرینی قبولی؟!
مرسی .
قابل توجه آفتاب عزیز . جریان این شرینی چیه اونوقت ؟
چه خبره همه از من شیرینی می خوان ؟ خودم چرا نمی دونم !!!
کی میگه قبولی مهندس .. یکی میگه بله !!
چی شده ؟
به منم بگین !
والا من هم از همه جا بی خبر ! با هم به نتیجه رسیدین به من هم دوست داشتین بگین!
سلام عرض می کنم مهندس بیلی هستم(یادش بخیر)
راستش به این عکس دیگه نمیشه گفت مکش مرگ ما.گویا رخت های شسته شده اش را باد برده و یا کسی مالخود کرده و ایشان دارم غم رخت های بر باد رفته را می خورند.الهی
سلام عرض شد قربان
کامنتهای خوب شما خیلی وقتها من رو می بره به خیلی قبل ترها و یه عالمه خاطره برام زنده میشن.
و اما در مورد تفسیر و تعبیر شما از عکس باید بگم که کلی خندیدم.
معمولا این جور مواقع آدمها به این آرومی نیستند در به در به دنبال لباسهای برباد رفتشون این طرف و اون طرف می پرن. روی شاخه های درختها و بالکن همسایه ها و پشت بوم ساختمان بقلی و ...
هر چه هستی باش ، اما باش .........
سلام پرنیان عزیزم . خیلی زیباست مهربانم . انتخابهایتان هم مثل نگاهتان زیباست . ممنون .
سلام سهبا جان
ممنونم از لطفت.
با من بود


اندوه سالیان سال تنهائی
چون کشتی ای
در دریای بیکرانه زندگی
یافتمش
بی پناه و دلمرده
در ابهام باورها
در ازدحام نامردی ها و نامرادی ها
.....
درود بر بانو ی پرنیان خیال و
که آرزو می کنم
کاش های زندگیش
به هیچ برسد
سلام کوروش عزیز
ممنونم برای متن قشنگی که نوشتید. و همچنین برای آرزوی قشنگتان ...
سلام بانو
سلام یکتای مهربون و عزیزم
عزیز برات جواب کامنت پست قبلیم رو نوشتم
لینک موسیقیی که از طرف مهرباران گذاشتی قشنگ بود(اولی رو بیشتر پسندیدم )مرسی و همینطور از مهرباران ممنونم
موزیک وب خودت هم حرف نداره
ممنونم .
اولی که با صدای ژاک برل هست موزیک اصلی هست که بعد بقیه اون رو خوندن ولی من رو خیلی غمگین می کنه وقتی گوش می دم بهش.
و باز هم برای نظر پر از لطفت ممنونم .
سلام
یادشان گرامی
(عزیزان پست قبل را می گویم)
سلام
بله ... و ممنونم
سلامممم
سلام آفتاب عزیزم
خوبی ؟
متشکرم بانوی من .. امروز تشریف نداشتین ؟!
نگی نگفت ؟
مرسی آفتاب مهربون و خوبم
خیلی شلوغ بود امروز و خسته کننده ... ولی خدا رو شکر الان نشستم جلوی لپ تاپ با یک ماگ پر از قهوه مطبوع و دارم نوشته های پراز مهربونی تو رو می خونم ...
جات خالی .
رمضان آمد تا بدانی او هنوزم دوستت دارد ،
در مورد پست انتخابم این تکه است :
هر چه هستی باش
اما باش ....
چه رام باشیم چه وحشی
ما را باش ...
بساز کار من و منگر به کردار من .
سلام
هر روز و هر ساعت و هر لحظه اوست که سرشار از مهر است . این ما هستیم که گاهی خودخواهانه بی مهر می شویم .
الهی هر چه طلب بما دادی به سزا داری ما تباه مکن و هرچه بجای ما کردی از نیکی به عیب ما بریده مکن و هرچه نه به سزای ما ساختی بناسزائی ما جدا مکن ـ
سلام عزیزم دلم صبحت زیبا.
پرنیان جون راستی وبلاگ تلخکده چی شده؟ چرا نیستش؟ شما از بی یار خبر دارید؟ خیلی ناراحت شدم وبلاگشون نیست.
سلام عزیزم
نه! متاسفانه هیچ خبری از ایشون ندارم.
سلام
برگشتم با یک معمای که دوست دارم ان را شما حل کنید؟
منتظرم
سلام محمد عزیز
حتما می یام پیشت .
مرا بگذار که سایۀ سایه ات شوم.
سلام پرنیان عزیز
خیلی قشنگ بود
هم متن
هم آهنگ
سلام ارکید جان
مرسی ازت . خوشحالم دوستشون داشتی
سلام عزیزم ....فقط باش ....که بودنت شانه هایم را به داشتنت گرم میکند ..که دستهایم را گرمای دستانت ارامش میدهد ...
فقط باش ...
سلام رها جان
...
وقتی تو هستی زندگی بهترین دلیل برای زندگیست.
وقتی نیستی همیشه سردم است و هیچ چیز مرا گرم نخواهد کرد. گلها مصنوعی می شوند و می دانی چقدر از گل مصنوعی بیزارم، درست مثل جنازه های مومیائی شده می مانند. و درخت، گل، نسیم و احساس ناتمام می ماند. باش که در کنار تو احساس کنم در زمان گمشده ایم و دیگر حتی به دنبال یافتن لحظه های گمشده مان نباشیم. تو که هستی گنجشکها چقدر دوست داشتنی اند و کلاغها سمفونی شماره ۳۱ موتزارت را برای شادی روحش تکرار می کنند.
شاید هم این منم که دیوانه میشوم از این حجم بودن.
اما تو باش و دلیلی باش برای بودن من
Th nearest thing to heaven, You're my angel from above
۸ آذر هشتاد و نه
مرسی رها جان ... ممنونم ازت و برای کامنت زیبات
بـــــــــــــــــــــــودنت ،


لبخند ی همیشگی
بر لب کسانی می نشاند
که شاید پیش از آن
ردپای این لبخند را
به ندرت ،
و کمرنگ
در لحظه های زندگی شان
می توانستیم ببینیم
پس همیشه باش
چون که بودنت ،
زیباترین لبخندها
و شاد ترین لحظات زندگی را
به آنها تقدیم میکند
سلام بانوووو
روز قشنگتون بخیر
سلام یکتا عزیزم
تو که هستی دنیا به من لبخند می زنه ... پس برای خوشحالی دنیا هم که شده باش.
سلام
روز و شب تان آسمانی و آرام
بعضی بودن ها معنی می دهد به بودن مان
بعضی بودن ها به یادمان می آورد معنی بودن را
بعضی بودن ها آنقدر هست که یادمان می رود که نباشیم
بعضی بودن ها با بودن هایمان آنقدر گره می خورد که یکی می شویم با هم.... می بالیم... و سر بر آستان جانان می ساییم...
بعضی بودن ها باعث می شود بمانیم... برای همیشه
سلام
بعضی بودن ها هویت می دهند به ما و اینجاست که می گوئیم دوستت دارم نه فقط به خاطر خودت بلکه به خاطر آن چیزی که می شوم با بودن تو. بعضی وقتها عشق به خالق و یا حتی مخلوق آدم را سرشار از زندگی می کند و با هر نفسی حس خوشبختی در خون جریان می یابد و هوا هر لحظه تازه تر و ناب تر می شود. آنقدر که دلت می خواهد تا ابد زنده باشی و لحظه های آسمانی را تجربه کنی.
ممنونم فریدعزیز
دست عشق از دامن دل دور باد!
میتوان آیا به دل دستور داد؟
میتوان آیا به دریا حکم کرد
که دلت را یادی از ساحل مباد؟
موج را آیا توان فرمود: ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
آنکه دستور زبان عشق را
بیگزاره در نهاد ما نهاد
خوب میدانست تیغ تیز را
در کف مستی نمیبایست داد
نه!
کاری به کار عشق ندارم
من هیچ چیز و هیچ کسی را
دیگر
در این زمانه دوست ندارم
انگار
این روزگار چشم ندارد من و تو را
یک روز
خوشحال و بی ملال ببیند
زیرا
هر چیز و هر کسی را
که دوست تر بداری
حتی اگر که یک نخ سیگار
یا زهرمار باشد...
از تو دریغ می کند
پس من با همه وجودم
خودم را زدم به مردن
تا روزگار ، دیگر
کاری به کار من نداشته باشد
این شعر تازه را هم
ناگفته می گذارم...
تا روزگار بو نبرد...
گفتم که
کاری به کار عشق ندارم!
یه روز دیدم یه چیزی شده،بی تابم،شوری و التهابی که قبلا تجربه نکرده بودم،بعد نوبت سر به دیوار زدن ،بعد نوبت فراق،حالا خاطره ای که از بودن هر چیز دیگری گرانبهاتره،پیچیدمش لای حریر دلم و گذاشتمش توی پنهانی ترین نقطه ی دلم .و هر وقت تنها میشم میرم بازش می کنم و بهش می گم همینکه هستی ،خوبه.تو دلم باش ،فقط باش.اگر نباشی،بودنی برای من وجود ندارد .
هر چیزی که دوست داری برایت باشد ،آمین
گفت که دیوانه نه ای لایق این خانه نه ای
رفتم و دیوانه شدم سلسله بندنده شدم
گفت که سرمست نه ای رو که ازین دست نه ای
رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم
گفت که تو کشته نه ای در طرب آغشته نه ای
پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم ...
مرسی
سلام
سلام به روی ماهت
سلاملیکم!
میبینم که همه خوابن!
و
میبینم که آهنگاتون هم شدن ۲ تا!!!
و ۲ تاشون هم قشنگن!
مرسی..
عبادات قبول باشه قربان.
قابل شما رو نداشت .
سلام عزیزم اومدم اینجا انرژی بگیرم.
هوای پیرامونم شد پر از عطر گلهای زیبا و رنگارنگ ...
سلام پرنیان عزیز
خوبید؟
اوضاع و احوال؟
امیدوارم همه چیز بر وفق مراد باشه و فردا هم که پنجشنبه دوست داشتنیه خوش و شاد و سلامت و خوشحال باشید
با بهترین آرزو ها
سلام آذرخش عزیز

ممنونم ... خوبم . شکر خدا
سعی می کنیم وفق مرادش کنیم تا حد ممکن !
اتفاقا به یادت بودم ... آخه امروز چهارشنبه ست . یک روز قبل از پنج شنبه!