الهی!
از پیش خطر و از پس راهم نیست
دستم گیر که جز تو پناهم نیست.
الهی!
دستم گیر که دست آویز ندارم
و عذرم بپذیر که پای گریز ندارم.
الهی!
خود را از همه به تو وابستم
اگر بداری تو را پرستم
و اگر نداری خود پرستم
نومید مساز بگیر دستم
و ادامه نوشت : ...
بر باغ ما ببار
بر باغ ما که خنده ی خاکستر است و خون
باغ درخت مردان
این باغ باژگون.
ما در میان زخم و شب و شعله زیستیم
در تور تشنگی و تباهی
با نظم واژه های پریشان گریستیم.
در عصر زمهریری ظلمت
عصری که شاخ نسترن، آنجا،
گر بی اجازه برشکفد، طرح توطئه ست.
عصر دروغ های مقدس
عصری که مرغ صاعقه را نیز
داروغه و دروغ درایان
می خواهند
در قاب و در قفس.
بر باغ ما ببار!
بر داغ ما ببار
شفیعی کدکنی
در برابر زیبایی بیکرانه دل تو ، زشت است از زیبایی فرشته سخن گفتن !
سلام دانیال عزیز
خوشحالم که باز آمدی و ممنونم از لطف بی انتهایت
.
..
...
بر باغ ما ببار!
بر داغ ما ببار...
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونان که بایدند
نه باید ها…
مثل همیشه آخر حرفم
و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است
لبخند های لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم:
باشد برای روز مبادا!
اما
در صفحههای تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد
روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزهای ماست
اما کسی چه میداند؟
شاید
امروز نیز روز مبادا باشد!
¤¤¤
وقتی تو نیستی
نه هست های ما
چونانکه بایدند
نه باید ها…
هر روز بی تو
روز مبادا است!
(قیصر)
سلام
هر روزتون همیشه "بادا" باد....
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند
نه بایدها ...
لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم ... باشد برای روز مبادا!
سلام
این شعر رو خیلی دوست دارم
ممنونم ازتون
و مرسی برای دعای خوبتون
مبادا آسمان بی بال و بی پر
مبادا در زمین دیوار بی در
مبادا هیچ سقفی بی پرستو
مبادا هیچ بامی بی کبوتر
در همهمهء غیرت و درد، مگر می شود کار دیگری هم، کرد؟! دلشوره درد، خواب را پس می زند و غیرتِ عشق، آب را.
همه چیز از آب،از نگاهِ مردانهء ملکوتی عبّاس موج بر می دارد و دست های تشنه خاک به تماشای چشمان ماه بنی هاشم، بلند می شود. آبروی آب، از اوست. هر آب، که در مشکِ او نیست،آب نیست، آبرویی است فروهِشته!
ذهن علیل ابلیس، آدم را ـتنها ـ خاک می بیند.مکاشفهء عطش و جانبازی، در باور آب و آتش نمی گنجد.امّا ابوالفضل، کار خود را می کند؛ ماندن، کار او نیست.دست از "آب" می شوید و از "جان" خویش نیز!...
¤¤ابوالقاسم حسینجانی
و...
امروز عباس(ع) برای همیشه تاریخ آب را شرمنده کرد! و من در حیرتم که ما عظمت او را تنها در این نیم روز و فقط در کربلا می بینیم! عجبا نمی بینیم که او در تمام سالهای قبل از واقعه ، برادرانه، ستون فقراتِ امام زمان خود بود!
ممنونم از کامنت خوبتون .
و چقدر این عکس و مطلب قشنگ و دلربا بودن.
ممنون!
مرسی
دعوتین به مجلس
شاه شمشاد قدان...[گل]
حتما میام
دردهای پنهان را دردل نیایش ها و مناجات های نهان بزرگان می توان به راحتی پیدا کرد
در عصر زمهریری ظلمت
دروغ ها ی مقدس
بر باغی که اینه ی خاکستر و خون مردانی است که باغ را باژگونه می خواهند
چرا؟
چون دروغ است و ظلمت
دستگیری چون از فرودست نمیابد رو به فرادست می نگرد.!!!
از زخم و شعله ی حاصل از شب
پناه می خواهد در نهایت بی پناهی
از دست شحنه گان و داروغه ها
که می خواهند مرغ صاعقه را در حصار کنند
اگر شناختی از اندیشه های این گون سرای خراسانی بزرگ نمشناختم. می گفتم خواجه عبدالله انصاری زمان است
کورا والاترش می دانم
پرنیان عزیز
سلام و درود
به منابعه داشته ات غبطه می خورم و هوش تبحر سرشارت در بهره گیر بجا و مناسبت
دست مریزاد. که هرگاه به خانه ات در امدم . توشه ای بیش از توانم همراه برده ام
سلام کوروش عزیز
ممنونم از لطف همیشگی شما و شرمنده که زبانی برای پاسخگوئی در خود نمی یابم.
روزی که شفیعی کدکنی از ایران رفت من عمیقا دلم گرفت اما در دل گفتم برو که دیگر اینجا جای تو نیست. اینجا برای تو امثال تو خیلی کوچک و تنگ شده است.
خدا نگهدارش باد.
می شناسمت
چشمهای تو
میزبان آفتاب صبح سبز باغهاست
می شناسمت
واژه های تو
کلید قفل های ماست
می شناسمت
آفریدگار و یار روشنی
دستهای تو
پلی به رویت خداست
...
خداوندا!
دوستانی دارم از برگ گل نازکتر و شایسته احترام و یادشان مایه آرامش..
معدن خیر ِ بی دریغند و دارنده پاکترین خصوصیات...
خداوندا آنان را به حق عزت این ماه اکرام کن و بر صفات نیکشان بیفزای و سلامت و سربلندشان بدار...آمین..
سلام بانو
قبول حق
ممنونم از مهر مدام شما..
چه دعاهای معرکه ای!
چند ساعت که دور میشم از نت انگار که یک چیزی کم دارم!
این یعنی اعتیاد؟
اینجا در این خانه در این باغ چیزی جز مهربانی دوستان عزیزم نیست.
تصور نمی کنم اعتیاد به مهربانی ها ، اعتیاد بدی باشد!
مرسی دوست عزیز از مهربانی های دلنشین شما.
من هم متقابلا همین هائی که شما برایم خواستید برایتان از خداوند مهربان خواهانم.
«گل»
سلام
بعضی وقت ها واژه هنر متعهد و شاعر متهعد را از زبان رسانه ها می شنویم . از زبان اینان شاعر متعهد کسی است که مدح و ثنای ارباب قدرت گوید ... من به راستی شفیعی کدکنی را شاعر متعهد می دانم چون شعر او نه تنها مدح قدرت نیست که بیان دردهای مردم است .
زیبا بود
سلام برزین عزیز
با نظر شما کاملا موافقم و مرسی
ممنون پرنیان عزیز از استاد شفیعی کدکنی یاد کردی و امید که همیشه در بزم دوستان موافق و بی ریا تو را به یاد آورند...
کدکنی بزرگ یکی از بهترین مخلوقاتی است که ما به داشتنش افتخار میکنیم... تشکر
سلام فرخ عزیز
ممنونم
سلام / از وب خوب و مفیدتون لذت بردم / شاد باشید و عاشق
سلام ممنونم
سلام خیلی زیبا بود و دلنشین ...التماس دعا عزیزم
سلام
ممنونم رها جان
پی نوشت
همیشه باورهائی گاه درست نیز در دالان گذر زمان دچار افراط و تفریط شده و گاه به مرگ آن می رسد
عکسی گویا و بدون شرح است
ممنون پرنیان جان
ایکاش ایرانی هویت خویش را بیابد
تا از هرچه غیرعقلائی سیوه رهائی یابد
به نظر شما دردناک نیست؟
درد،حرف نیست!

فریاد است...
و اینها همه همان مظلومیت تمام زندگی حسین است...
هنوز جهل! چرا؟؟؟!!!
شاید به این دلیل که خرافات راحت ترین راه برای رسیدن میباشد !!! نه تحقیقی نیاز هست و نه حتی تفکری !
سلام پرنیان عزیزم
خوبی؟ دلم یک عالمه برات تنگ شده بود.
از دوشنبه بعدازظهر دیگه کامپیوترم روشن نشد. اینجا هم سه شنبه تعطیل شد و من بدون کامپیوتر موندم.
این نیایش رو خیلی دوست دارم و اول یکی از دفترام نوشتم ولی خواندنش اینجا یک لطف دیگه داره.
باهات موافقم باید اول بینش و طرز فکرمون رو درست کنیم.
دوستت دارم.
سلام عزیزم
هر بار خواستم از نبودنت نگران شوم ، فکر می کردم چند روز تعطیلی را در سفری حتما" !
خوشحالم که مشکل کامپیوترت بالاخره حل شد.
مرسی عزیزم ... وچه خوبه که باز اومدی
نه کامپیوترم هنوز درست نشده ولی دیگه داشتم خفه می شدم واز خونه ی یکی از اقوام اومدم.
اولین جا هم سراغ فتح باغ اومدم.
مرسی عزیزم
هیچی مثل دوستی ها برام ارزشمند نیست.
امیدوارم کامپیوترت خیلی زود درست بشه.
حالا یکی باید بیاد من رو از اینجا بیرون کنه.
واییییی پرنیان ممنون برای تعریفات تو وبلاگ خانه ی من.
تو لطف داری به من. چی بنویسم که نشان دهنده ی احساسم باشه نمی دونم . گاهی کلمات هم کم میارن و نمی توانند احساس آدما رو نشون بدند.
خوندیش؟
واقعیت بود تازه خیلی مختصر نوشته بودم خیلی چیزها می خواستم بنویسم ترجیح دادم خلاصه اش کنم.
پرنیان عزیز
دردناکی است که می باید نه اشک که خون گریست
وبه همان دلیل در دل کلامم مرگ هر چه شیوه و باور غیر عقلائی را آرزو کردم
تصویر خوبی نیست نمی خواستم بذارم خودم هر بار نگاه می کنم قلبم به درد می یاد ...
سلام
هر لحظه تان پر از وحی و ندای آسمانی باد
جهان وجودتان در طلبش اول و آخر بادا!
یا حق
سلام
چقدر این دعای خوبتان را دوست داشتم .
مرسی
عصر دروغ های مقدس
عصری که مرغ صاعقه را نیز
داروغه و دروغ درایان
می خواهند
در قاب و در قفس.
بر باغ ما ببار!
بر داغ ما ببار
...
سلام پرنیان عزیز
بسیار زیبا بود
سلام
مرسی
می دونی که من ارادت خاصی به دکتر شفیعی کد کنی دارم وهمیشه شخصیت ادبی واخلاقی او را ستوده ام ودر وبلاگم برایش نوشتم که بسیار هواخواهش هستم.و او چون از این کویر وحشت رفت با تمام اندوهم برایش خوشحال بودم.ممنون از انتخاب شعری از سروده هایش.
سلام
مرسی عزیزم
سلام
دلم گرفته بود اومدم اینجا.
سلام عزیزم
هیچوقت دلگیر نباشی ...
عکس فاجعه بود !
چطور می تونه با بچش این کارو بکنه !؟
از این تصاویر توی اینترنت زیاد به چشم می خوره !
تعریفی جز حماقت بر این رفتارها نمی توان یافت.
دوستت دارم و چقدر خوشحالم که هستی.
مرسی عزیزم ... امیدوارم بتونم اونچیزی که «باید» باشم ، باشم!
سلام پرنیان عزیز
شعر زیبایی بود
خصوصا با اون مقدمه نیایش که من عاشقشم
مرسی از سلیقه قشنگت
سلام
خواهش می کنم عزیزم لطف داری.
سلام پرنیان جان
از این عکس ها زیاد دیدیم ولی من اسیر این لبخند رضایتی هستم که بر لبان این مادر نشسته است!! کاری که فقط از ایدئولوژی های وعده دهنده سرزمین شکر و عسل بر می آید...
این شعر استاد هم البته نیاز به تعریف من نداره ...زیباست
سلام دوست عزیز
آنقدر تصویر اذیتم کرد که برداشتمش.
حماقت ، نفهمی و سنگدلی و معصومیت کودک ... هربار نگاهش می کردم دیوانه ام میکرد.
ممنونم از نظر خوبتان
با سلام و عرض ادب
زیبا و دلنشین است
متشکرم
از محبت شما سپاسگزارم