فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

فتح باغ

به چمنزار بیا به چمنزار بزرگ و صدایم کن از پشت نفسهای گل ابریشم ...

من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم ... سهراب سپهری

 

 

 

 

سلامی چو بوی خوش آشنایی ...

یک روز که قلبم از دست روزگار پرت شد و هزار تکه شد ، زدم وبلاگم رو بستم . وقتی می رنجم تحمل آسیب رساندن به کسی را ندارم ، ترجیح می دهم به خودم حمله کنم . به یک چیزی که تعلق به خودم دارد . وبلاگ هم به همین شکل قربانی شد.

دیروز دوستی برایم از قول سهراب نوشت : روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد / خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد / زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید / کور را خواهم گفت : چه تماشا دارد باغ ... و من در جوابش نوشتم : سهراب هم جنس این روزگار نبود ، زیاد بود برای این زمانه ی سخت، پس چمدانی که به اندازه ی پیراهن تنهایی اش جا داشت را برداشت و رفت رو به آن وسعت بی واژه ... و رفت ... رفت به کوچه باغی که از باغ خدا سبزتر بود و درآن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی بود ...

دوست داشتن این روزها  یکی از سخت ترین کارها شده است. بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش ... مرغ زیرک چون به دام افتاد تحمل بایدش  ... دور چون با عاشقان افتاد تسلسل بایدش  ... می مانیم و ادامه می دهیم راه درست دوستی ها را ... هر چه باداباد ...   همیشه خراشی ست روی صورت احساس ...  عبور باید کرد ....  اگر چه ترنم  موزون حزن تا به ابد  شنیده خواهد شد ...  اما ...  اما ... تنها عشق  تو را به گرمی یک سیب می کند مانوس  و می رساند به امکان یک پرنده شدن ....  و عشق نوشداروی اندوه ... 

 

پی نوشت : دوستانی دارم بهتر از اب روان و خدایی لای این شب بوها ... وقتی  بستم اینجا را کلی  دلخوری بوجود آمد که البته نشان از مهر بود . از رفتن و آمدن ها ی مکرر خوشم نمی آید  ... اما اگر  حتی یک دوست هم  از خواندن مطالب ساده ی من خوشحال می شود جای بسی سعادت ... 

بیائید عاشق بمانیم بگذار هر چه روزگار دلش می خواهد  پیله کند . پروانه شدن زیباست ...  

راستی  این پروانه نترسید و  نرفت ...  نشست و گذاشت تا لحظه ای زیبا را  به ثبت برسانم ....

 

نظرات 21 + ارسال نظر
باران چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت 10:41

سلام
من از پروانه ای که نترسید و نرفت و همچنان ماند شروع میکنم .. که ماند و نگذاشت لحظه های زیبای سبزشدن باغ از جلوی چشمهای ما پر بکشد .. که دوستی های بهتر از آب روان همچنان جاری بماند بی هراس از تاراج خزان و خصم زمانه و ... که بمانیم و ادامه دهیم راه و رسم دوستی ناب را ..که مانوس بمانیم به گرمی سیب..یادمان نرود پرنده شدن را .. و عشق و تنها عشق ..
...
الان و امروز،یک دوست،از خواندن مطلب پروانه خوشحال شد!
پس بیا عاشق بمانیم بگذار هر چه روزگار دلش می خواهد پیله کند . پروانه شدن زیباست ...
:)

ممنونم

باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ، عطر افشان
گلباران باد

ما که قابل نیستیم . اما زندگی تان پر از دوست و دوستی های خوب

ایرج جون چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت 20:47

ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
بر درختی کاشیان مرغ توست
شاخ مشکن مرغ را پران مکن

میرزااااا !
آخه چرا اینقدر خودت رو انداختی به زحمت ؟!
به غرعان راضی نبودم

...
سپاسگزارم یا همون تنگز خودمون

شادی جمعه 30 مهر 1395 ساعت 03:59

سلام خوشحالم که دوباره مینویسید
من که از خواندن نوشته هاتون لذت میبرم هر چند گاهی خاموشم

سلام
ممنونم . شما محبت داری عزیزم

میثم ش جمعه 30 مهر 1395 ساعت 23:01

خدا به همه مون رحم کرد که برگشتی بانو پرنیان..... وقتی صفحه رو دیدم که نوشته وبلاگی با این آدرس یافت نشد احساس یه شهروند لهستانی رو داشتم که از رادیو خبر اشغال کشورش توسط نازی ها رو شنیده....... وااااای.... خدا بهمون یه فرصت دیگه داد...... فرصت بودن در فتح باغ....... ممنون که برگشتی

ای وای
من و این نوشته ها چه قابل؟!
چه مثالی زدین! خیلی لطف دارین ممنونم

برنا دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت 09:30 http://Www.newday2014.blogsky.com

سلام
دلم برای وبلاگتون تنگ شده بود. بارها و بارها اومدم و دیدم که خبری نیست.
حق دارید که گاهی رنجیده خاطر بشوید، امید که دیگر از ایندست چیزی روی ندهد، اما.....به قول شاعر، ترک یار کردی و من همچنان یارم تورا
خیلی ها اینجا شما را صمیمانه دوست دارند نوشته هایتان را پاس میدارند. خیلی ها که از دنیای حقیقی چیزی جز دروغ و تزویر و خشونت و آلودگی و پلشتی نمی بینند، اینجا روی آرامش و محبت و عشق می بینند.
و همه ی اینها، چیزهاییست که مستقیما از وجود شما نشات گرفته. چرا که شما باغبان این باغ سرسبز هستید
خوشحالم که هستید.

سلام
شما هم از دوستان خوب و صمیمی و مهربان من هستید که از داشتنش خوشحالم .
نمی دونم آقایان وقتی دلگیر می شن چکار میکنند ولی خانم ها می زنند یه چیزی رو داغون می کنند :)))

برنا دوشنبه 3 آبان 1395 ساعت 09:39 http://Www.newday2014.blogsky.com

عبور باید کرد....

مثل عبور نسیمی بر خاری ...

آفتاب سه‌شنبه 4 آبان 1395 ساعت 20:00

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااممممممممممممممم
اومدم خون راه بندازم و بعد برم!
یعنی که چی وبلاگ رو بسته بودی!!!!
هانننننننننننننننننننننننننننننننننن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
اول جواب منو بده تا من تکلیف خودم رو بدونم!

استیکر ترس .... استیکر فراررررررر

باران جون! چهارشنبه 5 آبان 1395 ساعت 10:19

منم واقعن از نظرات ایرج جووون! استفاده کردم..!

نظرااات ؟!!!


منظور همونه شعره ست ؟

پویا شنبه 8 آبان 1395 ساعت 07:58

آنچنان کز نیست در هست آمدی
هین بگو چون آمدی مست آمدی

بازخوش آمدی که خوش ترم آمد از باز آمدنت!!

سلام
ممنونم از شما .

لیلا شنبه 8 آبان 1395 ساعت 08:45

تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم
و من در حسرت دیدار پُستت رو به پایانم
تو مثل لحظه هستی که باران تازه میگیرد
قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم

سلام
خیلی خوشحالم که برگشتید.
خواهش می کنم دیگه وبلاگتون رو نبندید
نمی دونید هر بار که نوشته هاتون رو می خونم چه لذتی می برم.
هماره می آموزم از واژه به واژه کلامتان
از سطر به سطر اندیشه تان
می نوشم جرعه جرعه از احساس نابتان

امید که در حریم لطف الهی هماره شادکام و مانا باشید

خوش الحان بلبل این باغ ما را
سلامت دارش ای باریتعالا
هَزار نادری بین هِزاران
بت زیبا سرشت مجلس آرا

سلام
ممنونم دوست عزیز و مهربونم
بزرگواری شما

لیلا شنبه 8 آبان 1395 ساعت 08:49

__ _█████____████
___████__████_███
__███____████__███
__███_███___██__██
__███__███████___███
___███_████████_████
███_██_███████__████
_███_____████__████
__██████_____█████
___███████__█████
______████ _██
______________██
_______________█
_████_________█
__█████_______█
___████________█
____█████______█
_________█______█
_____███_█_█__█
____█████__█_█
___██████___█_____█████
____████____█___███_█████
_____██____█__██____██████
______█___█_██_______████
_________███__________██
_________██____________█
_________█
________█
________█
در شکوه مهربانیت
زمینه ی سبز قلم
آماده ی
رویش زندگی ست
...
بهترینها تقدیمتان

ممنون و سپاسگزار

لیلا شنبه 8 آبان 1395 ساعت 08:50

بشادی بینمت تن در سلامت
جوانبخت و سرافراز از سعادت
الهی .....زنده باشی! نازنینم
همیشه زندگی ، باشد به کامت

برای شما هم همینطور

افروز سه‌شنبه 11 آبان 1395 ساعت 16:22

درود بیکران خدمت شما دوست عزیز

ابتدا قلمت همواره سبز و رقصان بر کاغذ
چند سالی هست که بطور مداوم می خونمتون و تلمذ می کنم دست مریزاد
و چقدر حیف که اپلیکیشن های سرد و بی روح جدید گوشی ها . صفای وبلاگ های این چنین دلنشین رو کم رنگ کرد


باغ دلت آباد و سبز رفیق

سلام
ممنونم . این از لطف شماست . دوستانی خاموشی در این دنیا دارم که خودمم هم نمی دونم. چه جالب !
باز هم تشکر می کنم از محبت شما.

علی چهارشنبه 12 آبان 1395 ساعت 11:52

از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوار بماند

خوشحالم مدرسه مون باز شد

سلام
اختیار دارین . من اینجا شاگردی می کنم
ممنونم

باران پنج‌شنبه 20 آبان 1395 ساعت 07:10

سلام پرنیان عزیزم
از مهرداد نصرتی خبر نداری ؟؟؟؟ خوابش رو دیدم ..

سلام
من دورا دور خبر دارم . می دونم حالشون خوبه و گاهی هم اشعارشون و عکسهاشون رو می خونم و می بینم

لیلا یکشنبه 23 آبان 1395 ساعت 08:00

سلام
آن سلامی که به سین، نقش «سلامت» دارد!
لام آن، لطف و لطافت دارد!
الفش، اُلفَتِ بی پایانست!
میم آن، عطر محبت دارد....
سلامی به بلندای وجود گرمتان
روز نو، صبح نو، تولدی دوباره، مبارک!
روزتان مالامال از محبت و انرژی مثبت

سلام دوست عزیزم
ممنونم برای شعرهای زیبائی که می نویسی

ریحانه دوشنبه 1 آذر 1395 ساعت 14:52

چقد خوب ک برگشتی:)

مرسی

حمیدرضا یکشنبه 21 آذر 1395 ساعت 08:24

همچنان فرشته ی مهربان...

میثم ش شنبه 11 دی 1395 ساعت 22:30

سلام......... بر بانو پرنیان

امروز یه کتاب از خیابان انقلاب گرفتم..... کتابی با حجم کم ولی زیبا... نویسنده در مورد تجربه نزدیک مرگی که برا خودش اتفاق افتاده نوشته..... میمیره ولی دوباره به زندگی برمیگرده چون باید ماموریتش تو این دنیا رو به اتمام برسونه...... این جمله کتاب رو میخوندم یاد شما افتادم خانم پرنیان:..... "موهبت ها و استعدادها را به ما داده اند، تا به کمک آنها بهتر خدمت کنیم. روح ما با خدمت کردن به دیگران، رشد می کند. ....به من نشان دادند محبت از همه چیز والاتر است. من دیدم که ما بدون محبت حقیقتا هیچ نیستیم."
کتاب غرق در نور
نوشته بتی جی. ایدی
مترجم زهره زاهدی
از فروشگاه انتشارات جیحون گرفتم من.

سلام
این کتاب را ده سال پیش خوندم ، وقتی پدرم فوت کردند و نیاز به یک مسکن داشتم .
و بسیار بر زندگی شخصی من تاثیر گذاشت .
ممنونم از اینکه به یادم بودید .
متاسفانه زندگی سخت این روزها ، همه را دور کرده از این چیزها.

..... چهارشنبه 6 بهمن 1395 ساعت 15:18 http://khroosebimahall.blogfa. com

سلام عرض شد پرنیان عزیز
یعنی بنده را پاک فراموش کردید؟
ببینید دنیا چقدر نامراد است؟ ببینید ساختمان پلاسکورا؟ به همین راحتی!
واقعا ناگهان بانگی برآمد خواجه مرد!! به این دنیا هیچ امیدی نیست!!

سلااااام
به به قندک میرزا

مگه می شه شما رو فراموش کرد قربان ؟


البته پلاسکو تقصیر شهرداری بود. (شوخی کردم)


به این دنیا که اصلا" دیگه اعتمادی نیست .

به هر حال خیلی خوش آمدین

لیلا سه‌شنبه 19 بهمن 1395 ساعت 09:30

همه چیز بستگی به هوای دلت دارد
حال دلت که خوب باشد همه دنیا به نظرت زیباست
آدم‌ها همه شان دوست داشتنی اند وهمه را می توانی ببخشی
حتی چراغ قرمز برایت مکثی دوست داشتنی می شود که...
لحظه‌ای پا را از روی پدال برداری و بتوانی فکرکن به چیزهایی که دوست داری!
حال دلت که خوب باشد حتی می شوی همبازی بچه ها و هم صحبت بزرگترها
برای عزیزانت وقت می گذاری و یک دنیا مهربانی در چهره ات نهفته است!!
حال دلت که خوب باشد رنگها همه خوش رنگند
حال دلت که خوب باشد حتی ابری ترین روزها هم فقط نوید باران می دهند
حال دلت که خوب باشد همه تو را قشنگتر می بینند
وچقدر لذت دارد که آدم حال دلش خوب باشد
حال دلتون همیشه خوش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد